آقای پالومار/ نوه چنتو
آقای پالومار/ نوه چنتو
برشی از متن: آرزوها جان مرا پاره پاره میکردند میتوانستم آنها را زندگی کنم اما موفق نشدم. پس آنها را افسون کردم. هر کدام از آنها را یکی یکی رها کردم. هندسه، کاری حساب شده و کامل. تمام زنان جهان را شبی با نواختن برای یک زن تنها یک زن افسون کردم، زنی با پوست شفاف دستان بی جواهر و پاهای ظریف که سرش را با موسیقی من تکان میداد. بیلبخند و بیدزدیدن نگاهش هرگز. تمام طول شب را برایش نواختم. زمانی که از جایش بلند شد تنها او نبود که از زندگیم بیرون میرفت تمام زنان جهان بودند. پدری را که هرگز نخواهم بود با تماشای بچهای در حال مرگ برای روزهای متوالی افسون کردم. کنار او نشسته و در رنجش سهمیم بودم خیلی زیبا بود میخواستم من آن آخرین چیزی باشم که او در این دنیا وقت رفتنش به آن مینگریست در نظرم با نگاهش تنها او نبود که میرفت بلکه تمام فرزندانی که هرگز نداشتم نیز میرفتند خاکی را که زمین من بود در گوشهای از جهان با آوای مردی که از شمال میآمد سحر کردم و تو آن را میشنیدی و میدیدی، دره را میدیدی، کوههای اطراف را، رودخانه را که به آرامی سرازیر میشد برف زمستان را و گرگها را در شب، زمانی که آن مرد از سرودن دست کشید خاک من هم همه جا بود، برای ابد از میان رفت. دوستانی که آرزو داشتم داشته باشم، همه را آن شب با نواختن با تو و برای تو جادو کردم، در چهرهات، در چشمانت، آنها را دیدم. همه را، دوستان عزیز من، وقتی که رفتی با تو رفتند.
اطلاعات بیشتر
کتاب حاضر متشکل از دو داستان است. بخش بندی کتاب سه فصل کلی و سه بخش موضوعی را در برمیگیرد. فصل اول به توصیف مو شکافانه طبیعت و فصل دوم به انسان شناسی، عناصر فرهنگی، زبان، معناشناسی و سمبلها اشاره دارد. در فصل آخر نیز مطالب حالت تحقیقی و فلسفی دارند و به تحقیق درمورد جهان و زمان و ابدیت و ارتباط بین انسان و جهان میپردازند. داستان آقای پالومار به سفرهای عارفانه مردی به نام پالومار است که در مکاشفهای درونی و بیرونی رازهای عالم هستی را با بیانی ساده میگشاید. داستان نوه چنتو نیز زندگی مردی است که در یک کشتی بزرگ مسافربری به دنیا آمده و در آستانه چهل سالگی هرگز از کشتی خارج نشود، روزی تصمیم میگیرد خاج شود اما در پلکان سوم اتفاقی میافتد.